کمی آهسته تر ...

درباره آهستگی

پرده اول


داشتم غذا آماده می کردم و همزمان هم فکر می کردم «چه کار برای زندگی ام باید بکنم؟» به این نتیجه رسیدم که پاسخ در «کمی آهسته تر زندگی کن!» نهفته است! :)) کلا آهسته زندگی کردن مگر چه عیبی دارد؟ در این دنیایی که همه در حال بدو بدو خرگوشی و مثلا پیشرفت هستند لاک‌پشت‌ها دل ندارند که بخواهند زندگی هم بکنند؟ اصلا من چرا باید هی مدام در حال دویدن و عجله باشم؟ چه کسی تعیین کرده که سرعت زندگی ما باید این قدر زیاد باشد که حتی خودمان هم از خودمان جا بمانیم؟ اصلا من می‌خواهم از خودم جا بمانم! شما را چه؟ (یا به قول هم‌جواران اهل گوش گربه: «سنه نه؟») من دوست دارم اصلا همیشه آهسته زندگی کنم! آرام باشم و با آرامش خودم حال کنم! شماها که در حال تند تند دویدن هستید کجا را گرفته‌اید؟ من که داشتم تند تند می‌دویدم کجا را گرفته‌ام؟ اصلا مگر می‌شود بدون آهستگی هم فکر کرد؟ بالاخره آن لامصب پیام الکتروشیمیایی باید از مسیر خودش عبور بکند یا نباید عبور کند؟ بالاخره باید چندتا شبکه توی آن سیستم عصبی گسترده با یک دیگر صحبت بکنند یا نباید بکنند؟ بالاخره باید کمی قدم‌هایمان را بایستیم، نگاه کنیم و بعد راه برویم یا نه؟


پرده دوم


دیشب در یک جلسه طاقت فرسا بودم. بعد از حدودا بیست ساعت نخوابیدن واقعا شاهکاری در نوع خودش بود که توانستم بدون این که از کوره در بروم یا غیر منطقی برخورد کنم در کمال آرامش، همدلی و منطق صحبت کنم و به نتیجه هم برسم. واقعا سخت بود و جان‌کاه! اما خب همیشه هم که قرار نیست زندگی آن جور که ما راحت‌تریم پیش برود که!

دیشب هم ضمن همین صحبت دیدم که چقدر «اشتیاق برای سریع‌تر تصمیم گرفتن» باعث کج‌فهمی‌ها، سوء تفاهم‌ها و حتی درگیری‌ها و نزاع‌های بیشتر از مورد نیاز می‌شود! داشتم (و دارم) با خودم فکر می‌کردم (و می‌کنم) که اگر آن‌ها هم به جای این که به دنبال «تصمیم گیری ضرب‌العجلی» می‌بودند (حتی اگر خودشان را مقصر اتفاقات افتاده می‌دانند! ولو آن که اصلا صد در صد هم خودشان گندشان را زده باشند!) کمی صبر می‌کردند و آهسته‌تر تصمیم می‌گرفتند چقدر زندگی شیرین‌تر و راحت‌تر می‌شد! 1

کلا آهستگی خوب است. گاهی حتی لازم است! :)


پرده سوم


نشسته‌ام پای نوت‌بوک مادرم2 و دارم این متن را در کانال شخصی تلگرامی‌ام می‌نویسم. ناگهان با خودم فکر می‌کنم: «آیا تلگرام اصلا مناسب نوشتن چنین متنی است؟ مگر این‌گونه نیست که تلگرام ساخته شده برای آن که متن‌های کوتاه و پیام‌های سهل‌القرائه (راحت خوان؟ روان خوان؟ نمی‌دانم!) و محتواهای کوتاه و به اصطلاح فست‌فودی به خودمان بدهد؟ شاید اصلا محیطش را جوری طراحی کرده باشند که آدم رغبت نکند حرف بیاید و طولانی بزند؟؟ شاید اصلا همین تلگرام هم خودش عامل «بدو بدو سرعت زندگی‌ات پایین است!» باشد؟ اگر این گونه باشد؛ پس پاسخ چیست؟» یک لحظه‌ای مکث و فکر کردم و این گونه به خودم پاسخ دادم که: «چاره کار وبلاگ است! وبلاگ‌ها همیشه قرار بوده مأمن افکار ما باشند! قرار بوده توشان بنویسیم و اتفاقا هر چه طولانی‌تر هم می‌نوشتیم اصلا خواندنی‌تر و این‌ها!» این شد که آمدم این‌جا توی وبلاگ قدیمی‌ام بنویسم و کمی هم حرف بزنم که «آقا جان! بیایید آهسته‌تر زندگی کنیم! اصلا بیایید:


کمی آهسته‌تر زیبا


باشیم!» :)



./تمام :)




1

به‌شان حق می‌دهم که تصمیم گرفتند تا آن رفتار به خصوص را انجام دهند. هرچند همچنان هم معتقد هستم می‌توانستند روش بهتری را در پیش بگیرند و انتخابشان را تأیید نمی‌کنم و احتمالا انتخاب من نیر نخواهد بود.


2

نوت‌بوک خودم مدت زیادی است خراب شده و احتمالا به این راحتی و زودی‌ها هم درست نمی‌شود! فعلا دستگاه مادرم را قرض گرفته‌ام. البته بنده خدا هم وسیله کارش است و نیازش دارد. باید هر چه سریع‌تر یک فکری برای خودم و به حال خودم هم بکنم. :) همین دیگر! غر زدن بس است!